نه...!
کاری به کار عشق ندارم !
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگارچشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوستر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می کند ...
پس من با تمام وجود م
خودم را زدم به مردن
تا روزگار دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم...
تاروزگار بو نبرد ...
گغتم که
کاری به کار عشق ندارم !
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: عزیزم وبلاگ جای مطرح کردن مسائل خونوادگی نیس ... حالا امشب ک میام خونه با هم صحبت میکنیم ...D:D:
حالا چرا اینقد غمگین و ناامید؟؟!!
تو این دنیا هیچی ارزش غصه خوردنو نداره.
راستی من واستون نظر گذاشته بودم ولی مثه اینکه رفته زیر همون آواری ک خودتون گفتین!!
پاسخ: سلام خانم رستگار ... بله فرمایشتون کاملا متینه واقعا هیچ چیز ارزش غصه خوردن رو نداره اما این یه ایده آله . شاید ... بگذریم ... آره شعر غم انگیزه ولی ب نظرم قشنگ اومد . گفتیم بذاریم توی وب که اهل احساس و ادب حالشو ببرن و دعامون کنن... جاست همین بود ریزنش... راجع به این ناپدید شدن یهویی نظرا و پستا واقعا علتش معلوم نیس . اما حدس اولیه حکایت از دستان پنهان استکبار داره ... نیس الان اجلاس سران تو کشورمون داره برگزار میشه چش ندارن ببیننمون... بنابراین میطلبه که مسئولین با هشیاری و بصیرت بیشتری پیگیری کنن ...
مسئولین پیگیری کنند لطفا ...
پاسخ: NAZET SHAM POSAR E KHASH...